اگر بود
شیرین در این روزگارنمی شد برایش کسی بی قرارنمی کَند مردی ز عشق و جنونبرایش ستون در ستون، بیستونو در خانه می ماند در انتظارکه شاید بیاید یکی خواستگاردماغش عمل کرده، مو زرد رنگخیالش که خیلی شده است او قشنگاگرچه به لب داشت تزریق ژلنمی برد از مردها هیچ دلمی آمد یکی گاه از در درونکه با هم نمایند بعله برونولی هیچ پولی به جیبش نبودو چیزی ز دنیا نصیبش نبودنمی شد که با او کند زندگیشود عشق خاموش با گشنگیو شیرین که در چشم خود داشت لنزتوقع ز شو داشت در حد بنزهمین طور در خانه می ماند اورمان های ممنوع می خواند او*اگر بود فرهاد هم نسل مانمی ماند از او بیستونی به جاهمان بار اول که نه می شنفتدگر عشق را در دلش می نهفتسراغ کس دیگری می گرفتبرای خودش همسری می گرفتزنی خوشگل و لاغر و باسوادچنان خوب تا چشم شیرین درآد *اگر بود
خسرو در این روزگاربه یک بنز روباز می شد سوارو می رفت دائم به اندرزگوکه یک داف خوشگل کند جستجونمی خواست او عشق فرهاد طورفقط بود مشغول با دور دوربه شیرین چرا دل ببازد، چرا؟چرا قصر شیرین بسازد، چرا؟*از آنجا که او داشت ویلا و پولیقینا که می کرد شیرین قبول که با او کند عقد و گردد زنشو تا آخر عمر باشد فن اشولی خسرو در فکر شیرین نبودبه یاد تمنای دیرین نبودتنوع طلب بود، پس داشت اودو تا بور و مشکی و یک سرخ مویکیشان که دارای اولاد بودزن سابق شخص فرهاد بودکه از جیب خالی به تنگ آمدهبه سودای پول و فرنگ آمده*چه آمد خدایا به سر، عشق راکجا کرده ای دربه در عشق را؟روابط، مربع، مثلث شدهو حتی مخمس، مسدس مُده!نه شیرین، نه خسرو، نه فرهاد ماندنه چیزی از آن عشق در یاد ماندکسی عاشق کس به جز خویش نیستو آن قصه، افسانه ای بیش نیست. طنزهاي ارمغان زمان فشمي...
ادامه مطلبما را در سایت طنزهاي ارمغان زمان فشمي دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 6armaghonlinee بازدید : 146 تاريخ : سه شنبه 13 ارديبهشت 1401 ساعت: 15:46